تئوری ماشین قرمز یک مفهوم استعاری است که این ایده را برجسته می کند که فرصت ها فراوان هستند اما اغلب مورد توجه قرار نمی گیرند زیرا ما فعالانه آنها را جستجو نمی کنیم یا به روی آنها باز هستیم.این نظریه بر اهمیت توسعه ذهنیتی که کنجکاوی و پذیرش را برای شناسایی و استفاده از این فرصت ها تشویق می کند تأکید می کند.
تئوری ماشین قرمز نشان می دهد که با جستجوی فعالانه فرصت ها و باز بودن برای تجربیات جدید، می توانیم شانس خود را برای رشد شخصی، موفقیت و رضایت در زمینه های مختلف زندگی خود افزایش دهیم. این مفهوم افراد را تشویق می کند تا نسبت به محیط و امکانات خود فعال تر و توجه بیشتری داشته باشند.
این تئوری بر این تمرکز دارد که چگونه توجه و ادراک ما با تمرکز بر یک چیز خاص تغییر می کند.
نام “تئوری ماشین قرمز” از یک تجربه رایج گرفته شده است: هنگامی که شروع به فکر کردن در مورد ماشین های قرمز می کنید یا تصمیم به خرید یک ماشین قرمز می کنید، ناگهان متوجه ماشین های قرمز در همه جا می شوید. به نظر می رسد که تعداد اتومبیل های قرمز افزایش یافته است، اما در واقعیت آنها همیشه آنجا بوده اند. ذهن شما شروع به توجه بیشتر به آنها کرده است.
برای درک دقیق این نظریه، اجازه دهید آن را به چند جنبه تقسیم کنیم:
مغز انسان ظرفیت محدودی برای پردازش اطلاعات دارد. مغز ما چیزهایی را که غیرضروری میدانیم فیلتر میکند. هنگامی که ما بر روی چیزی خاص تمرکز می کنیم، مانند ماشین های قرمز، مکانیسم فیلتر مغز ما تنظیم می شود تا آن چیز خاص بیشتر قابل توجه باشد. این پدیده به عنوان توجه انتخابی شناخته می شود.
سیستم فعال کننده شبکه یک شبکه عصبی واقع در ساقه مغز است که نقش مهمی در تنظیم بیداری و انتقال خواب بیداری ایفا می کند. یکی از کارکردهای آن این است که به عنوان یک فیلتر برای اطلاعات حسی عمل کند و مشخص کند چه چیزی مورد توجه قرار می گیرد و چه چیزی نیست.
سوگیری تایید، تمایل به جستجو، تفسیر، حمایت و یادآوری اطلاعات به گونه ای است که باورها یا فرضیه های قبلی فرد را تایید کند. در زمینه تئوری ماشین قرمز، زمانی که ایده ماشینهای قرمز را در ذهن خود داشته باشید، احتمالاً مواردی را که وجود ماشینهای قرمز را تایید میکنند، متوجه میشوید و به خاطر میآورید.
درک نظریه ماشین قرمز می تواند کاربردها و مفاهیم عملی مختلفی در زمینه های مختلف داشته باشد:
نمونه هایی از زندگی روزمره
بیایید برخی از سناریوهای روزمره را که در آن تئوری ماشین قرمز وارد عمل می شود را بررسی کنیم:
بهبود تمرکز
در روزنامهنگاری، این نظریه توضیح میدهد که چرا به نظر میرسد موضوعات خاصی بر اخبار تسلط دارند و چگونه پوشش رسانهای میتواند بر ادراک عمومی تأثیر بگذارد. سردبیران و خبرنگاران در مورد اینکه چه خبرهایی را پوشش دهند و چگونه آنها را ارائه کنند، اغلب بر اساس عواملی مانند ارزش خبری، علاقه مخاطبان و اولویت های تحریریه تصمیم می گیرند. همانطور که تمرکز بر خودروهای قرمز باعث می شود که آنها بیشتر دیده شوند، وقتی روزنامه نگاران بر موضوعات خاصی تمرکز می کنند، در آگاهی عمومی برجسته تر می شوند. به عنوان مثال، در طول یک دوره انتخابات، اخبار سیاسی ممکن است بر سرفصل ها غالب شود و این تصور را ایجاد کند که رویدادهای سیاسی بیشتر از آنها اتفاق می افتد.
علاوه بر این، نحوه ارائه یک داستان می تواند به طور قابل توجهی بر نحوه درک مخاطب از آن تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، وقتی صحبت از جنبه انسانی یک فاجعه یا پیامدهای اقتصادی یک سیاست جدید می شود، روزنامه نگاران درک و توجه عمومی را شکل می دهند. این کادربندی انتخابی توجه مخاطب را به عناصر خاصی معطوف میکند، همانطور که تمرکز روی خودروهای قرمز رنگ آنها را بیشتر متمایز میکند.
بر اساس تئوری دستور کار، رسانه ها به مردم نمی گویند که به چه فکر کنند، بلکه به چه چیزی فکر کنند. هنگامی که رسانه ها به طور مکرر موضوعات خاصی را پوشش می دهند، به مردم سیگنال می دهند که این موضوعات مهم هستند، به عنوان مثال پوشش گسترده تغییرات آب و هوا، آن را به یک موضوع اصلی در گفتمان عمومی تبدیل می کند. سوگیری رسانه ای نیز با تئوری ماشین قرمز تلاقی می کند.
سازمان های خبری ممکن است سوگیری های ضمنی یا آشکاری داشته باشند که بر داستان هایی که پوشش می دهند و نحوه ارائه آنها تأثیر می گذارد. رسانهای با گرایش سیاسی خاص ممکن است بیشتر بر داستانهایی تمرکز کند که از موقعیت ایدئولوژیک آن حمایت میکند و باعث میشود برخی موضوعات رایجتر یا مهمتر به نظر برسند. این میتواند باورها و ترجیحات مصرفکنندگان اخبار را تقویت کند، زیرا احتمال بیشتری دارد که اطلاعاتی را که با دیدگاههایشان همسو است، متوجه شوند و به خاطر بسپارند.
روزنامهنگاران و سازمانهای خبری معمولاً روایتهایی را برای کمک به مردم برای درک رویدادهای پیچیده میسازند و توجه را به موضوعات تکراری مانند فساد سیاسی یا پیشرفتهای فناوری جلب میکنند.
پوشش مداوم این موضوعات باعث حفظ علاقه عمومی میشود و داستانهای مرتبط را در آگاهی عمومی نگه میدارد، همانطور که توجه بیشتر به خودروهای قرمز میتواند باعث رایجتر به نظر رسیدن آنها شود.
تئوری ماشین قرمز به همه یادآوری می کند که فرصت ها مانند ماشین های قرمز هستند، زیرا آنها در اطراف ما هستند.
در دنیای تجارت، فرصتها مانند ماشینهای قرمز هستند. آنها هر روز در اطراف ما هستند و ما باید آنها را با دو دست بگیریم! جیمز دولی، کارآفرین
اگر در حال رانندگی به سمت محل کار هستید و شخصی از شما می پرسد: “چند ماشین قرمز در راه دیدید؟ “شما جواب را نمی دانید” زیرا ما فعالانه به دنبال آن نبودیم. اما چه می شد اگر قبل از سفر به ما می گفتند: «به ازای هر ماشین قرمزی که می بینید، 50 پوند به شما پول نقد می دهیم! ” شما فعالانه به دنبال هر ماشین قرمز می گردید.
با جستجوی فعالانه فرصت ها، می توانید کنجکاوی و گشودگی را برای باز کردن قفل رشد و موفقیت پرورش دهید.
نقل قول هایی که جوهر نظریه ماشین قرمز را خلاصه می کند در اینجا چند نقل قول وجود دارد که جوهر نظریه ماشین قرمز را خلاصه می کند:
«فرصت رقصیدن با کسانی است که از قبل در پیست رقص هستند. »
«آنچه میجویی تو را میجوید»
«”چشم فقط چیزی را می بیند که ذهن آماده درک آن است.” »
«لحظهای که آماده تسلیم شدن هستید، معمولاً درست قبل از وقوع معجزه است. تسلیم نشو »
«در میان سختی ها فرصت نهفته است. »
«بگرد و خواهی یافت» فرصت هایی که نادیده می گیریم اغلب آنهایی هستند که به دنبال آن نیستیم. »
«زندگی پر از گنج های پنهان است. شما فقط باید به دنبال آنها باشید »
«دنیای شما بازتابی از هدف شماست. تمرکز خود را تغییر دهید، جهان خود را تغییر دهید. »
«درها به روی کسانی باز خواهد شد که شجاعت در زدن را دارند. »
این نقلقولها این ایده را منعکس میکنند که فرصتها و موفقیت اغلب نتیجه تلاش عمدی، آگاهی و تمایل به جستجوی آنها و استفاده از آنهاست.
آیا تا به حال موقعیت خاصی را تجربه کرده اید که در آن چیزی تنها پس از شروع جستجوی آن بیشتر قابل مشاهده باشد؟ چیزی که من دوست دارم آن را “تئوری ماشین قرمز” بنامم به عنوان تصویری از این پدیده جذاب عمل می کند.
این یک مفهوم ساده با پیامی عمیق درباره زندگی است: فرصت ها همه جا هستند، اما تنها زمانی آشکار می شوند که ما آگاهانه به دنبال آنها باشیم.
برای درک ماهیت اثر ماشین قرمز، این آزمایش اساسی را در نظر بگیرید.
از خود بپرسید: « امروز چند ماشین قرمز را دیدید؟ »
به احتمال زیاد اولین پاسخ شما این خواهد بود: « “هیچ چیزی که به یاد دارم.” »
اما اگر توجه خود را بر روی خودروهای قرمز متمرکز کنید، ناگهان متوجه آنها خواهید شد. انگار از ناکجاآباد تحقق پیدا کردند.
این تجربه جنبه مهمی از ادراک و تعامل ما را آشکار می کند.
اگرچه “تئوری ماشین قرمز” به طور گسترده در زمینه های آکادمیک یا رسمی شناخته نشده است، اما به عنوان یک استعاره مفید برای یادآوری مردم به توجه به فرصت های موجود در اطرافشان عمل می کند.
فرضیه ماشین قرمز نشان می دهد که چگونه ادراک و تمرکز ما می تواند واقعیت ما را شکل دهد.
هر روز، فرصتها در اطراف ما هستند و ما باید آن درها را باز کنیم تا ببینیم چه چیزی وجود دارد. در واقع، شما باید در را ببندید تا فرصتی بیاید. توانایی تشخیص فرصت های جدید به طرز فکر و دیدگاه ما بستگی دارد. دفعه بعد که به فرصتهای از دست رفته فکر میکنید، به یاد داشته باشید که آنها ممکن است در معرض دید عموم پنهان شده باشند و منتظرند تا شما فعالانه آنها را جستجو کنید.
در دنیای تجارت، فرصتها، درست مانند آن ماشینهای قرمز، به نظر میرسد در همه جا وجود دارند، اگر توجه داشته باشید. شگفت انگیز است که چند نفر هر روز دلتنگ این چیزها می شوند، اینطور نیست؟